بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
بالا آمدن، پدید آمدن، ظاهر شدن، سپری شدن، رو به راه شدن کار و انجام یافتن آن، برجستگی پیدا کردن، ورم کردن به هم برآمدن: تنگدل شدن، اندوهگین شدن، خشمگین شدن
اکبار. (المصادر زوزنی). عظیم شمردن. عظیم و مهم جلوه کردن: چون خبر به عمرو (لیث) رسید آن (شکست لشکریان وی) او را بزرگ آمد و دولت دیرینه گشته... (تاریخ سیستان). به کتّابش آن روز سابق نبرد بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد. (بوستان).
اکبار. (المصادر زوزنی). عظیم شمردن. عظیم و مهم جلوه کردن: چون خبر به عمرو (لیث) رسید آن (شکست لشکریان وی) او را بزرگ آمد و دولت دیرینه گشته... (تاریخ سیستان). به کتّابش آن روز سابق نبرد بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد. (بوستان).
از: ب + حرف + آمدن، به سخن آمدن. لب به سخن گشودن چنانکه طفل به سخن درآید و زبان آموزد. و رجوع به حرف شود، ذیحق. دارندۀ حق. حقدار. محق. برحق. سزا. بسزا: پادشاهان چون... نیکوآثار باشند طاعت باید داشت و گماشتۀ بحق باید دانست. (تاریخ بیهقی). چون عنایت المستنصر باﷲ که خلیفۀ بحق و امام مستقر است. (از نامۀ حسن صباح در جواب نامۀ ملکشاه). ، (ب ح ق ق ) کلمه سوگند، بحرمت. (آنندراج). - بحق خدا، سوگند به خدا. بحق النبی و آله، یعنی به حقانیت پیغمبر و آل او {{صفت}}
از: ب + حرف + آمدن، به سخن آمدن. لب به سخن گشودن چنانکه طفل به سخن درآید و زبان آموزد. و رجوع به حرف شود، ذیحق. دارندۀ حق. حقدار. محق. برحق. سزا. بسزا: پادشاهان چون... نیکوآثار باشند طاعت باید داشت و گماشتۀ بحق باید دانست. (تاریخ بیهقی). چون عنایت المستنصر باﷲ که خلیفۀ بحق و امام مستقر است. (از نامۀ حسن صباح در جواب نامۀ ملکشاه). ، (ب ِ ح َ ق ق ِ) کلمه سوگند، بحرمت. (آنندراج). - بحق خدا، سوگند به خدا. بحق النبی و آله، یعنی به حقانیت پیغمبر و آل او {{صِفَت}}
فزون آمدن. زیاد آمدن. برتر آمدن حریف یا رقیب خود را در زور ونیرو یا صفت دیگر. سرآمدن و برتر و بیشتر بودن از حریف در زور و قدرت. غالب شدن. فاتح شدن: اگرش شیر نر بحرب آید بدلیری ز شیر چرب آید. خسروی
فزون آمدن. زیاد آمدن. برتر آمدن حریف یا رقیب خود را در زور ونیرو یا صفت دیگر. سرآمدن و برتر و بیشتر بودن از حریف در زور و قدرت. غالب شدن. فاتح شدن: اگرش شیر نر بحرب آید بدلیری ز شیر چرب آید. خسروی